عشق پریشون | ||
حقیقت ترانه برای حقیقت که در حصار نفسگیر دلم طعم در برگرد [ یکشنبه 89/1/15 ] [ 9:46 عصر ] [ ویس محلوجی ]
[ نظرات () ]
از کدامین باغ می آیی که هنوز پروانه ها از شانه هایت عطر گلها را می چینند... [ جمعه 88/1/28 ] [ 3:3 عصر ] [ ویس محلوجی ]
[ نظرات () ]
چشمهای تو با آن نگاه ساکت غمگین مرا به جنگل پر وهم آشناییها؛ مرا به وسعت شب می خواند!؟! [ جمعه 88/1/28 ] [ 3:1 عصر ] [ ویس محلوجی ]
[ نظرات () ]
من و تو با هم بودیم یادش بخیر عشقمون پر از سکوت و جنون پُر دوست داشتن و خواستن و نیاز روشن و جاری عمیق و پر غرور تو یه مونس واسه قلبم می شدی من واسه چشم تو همدم می شدم اما کم کم تو چشات حسی اومد که پر از یه حس مبهم می شدم یه روزی گفتی داری حس می کنی واسه عشق من لیاقت نداری از کدوم گذشتی؟ از خودت یا من؟ وقتی خواستی روی دل پا بزاری سخت اما درد اون مقدس درد انتظاربا کلی خاطره نیستی اما من هنوز تورو می خوام مگه می شه که چشات یادم بره؟... [ جمعه 88/1/28 ] [ 3:0 عصر ] [ ویس محلوجی ]
[ نظرات () ]
از آنسوی رویاها می آیم دلم!!! این همیشه پیش تو ماندگار چقدر هوای دیدنت را دارد!؟! [ جمعه 88/1/28 ] [ 3:0 عصر ] [ ویس محلوجی ]
[ نظرات () ]
سنگ تو را به سینه می زنم و هیچم ملال نیست...آخر مرا راهی به جز سنگسار نیست [ پنج شنبه 88/1/27 ] [ 7:29 عصر ] [ ویس محلوجی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |